ایدههای Craik و Lockhart's منجر به صدها آزمایش شد که بیشتر آنها برتری پردازش معنایی عمیق برای به خاطر سپردن اطلاعات را تایید کردند . توضیح میدهد که چرا ما برخی چیزها را بهتر و بیشتر از بقیه به یاد میآوریم .
این توضیح از حافظه در زندگی روزمره مفید است زیرا روشی که در آن ، به پردازش عمیقتر اطلاعات نیاز دارد ، میتواند به حافظه کمک کند.
نقاط ضعف
علیرغم این نقاط قوت ، تعدادی از انتقادات در مورد سطوح نظریه پردازش وجود دارد :
* توضیح نمیدهد که چگونه پردازش عمیقتر منجر به خاطرات بهتر میشود .
پردازش بیشتر نیازمند تلاش بیشتری نسبت به پردازش سطحی است و این میتواند به جای عمق پردازشی که باعث میشود مردم چیزی را به یاد داشته باشند ، باشد .
مفهوم عمق مبهم است و نمیتوان آن را مشاهده کرد . بنابراین ، آن را نمیتوان به طور عینی اندازهگیری کرد .
Eysenck ( ۱۹۹۰ ) ادعا میکند که سطح تیوری پردازش به جای توضیح دادن، توضیح میدهد . Craik و لاک هارت ( ۱۹۷۲ ) استدلال کردند که پردازش عمیق منجر به حافظه بلند مدت بهتر از پردازش سطحی میشود . با این حال ، آنها نتوانستند شرح مفصلی از این که چرا پردازش عمیق بسیار موثر است ارائه دهند .
با این حال ، مطالعات اخیر این نکته را روشن کردهاند - به نظر میرسد که کدگذاری عمیقتر ، نگهداری بهتری را ایجاد میکند ، چرا که بیشتر توضیح داده شدهاست . کدگذاری elaborative ، نمایش حافظه یک مورد را با فعال کردن بسیاری از جنبههای معنای آن و پیوند آن به شبکه از پیش موجود انجمنهای معنایی ، تقویت میکند .
تحقیقات بعدی نشان داد که پردازش پیچیدهتر و متنوعتر از سطح تیوری پردازش است . به عبارت دیگر ، پردازش بیش از عمق و دقت بیشتری وجود دارد .
به عنوان مثال ، تحقیق توسط Bransford و همکاران ( ۱۹۷۹ ) نشان داد که یک جمله مانند " پشه شبیه یک پزشک است زیرا هر دو خون ترسیم میکنند " بیشتر شبیه به یک پشه است زیرا هر دو سر ، پاها و فک دارند . به نظر میرسد که آن نقطه تمایز اولین جمله است که به یاد آوردن آن آسانتر است - غیر معمول است که یک پزشک را با پشه مقایسه کنید . در نتیجه ، جمله از بین میرود و به راحتی به یاد دارد .
مشکل دیگر این است که شرکت کنندگان معمولا ً زمان بیشتری صرف پردازش وظایف دشوار یا سختتر میکنند . بنابراین ، می توان نتیجه گرفت که نتایج تا حدودی ناشی از زمان سپریشده در این ماده هستند . نوع پردازش ، مقدار تلاش برای طول زمان سپریشده در پردازش ، سخت است . پردازش بیشتر با تلاش بیشتر و زمان بیشتر ادامه مییابد ، بنابراین دانستن این که کدام عامل بر نتایج تاثیر میگذارد سخت است .
ایدههای " عمق " و " پیچیدگی " مبهم و تعریفنشده اند ( Eysenck ، ۱۹۷۸ ) . در نتیجه اندازهگیری آنها دشوار است . در حقیقت هیچ روش مستقلی برای اندازهگیری عمق پردازش وجود ندارد . این امر میتواند منجر به یک استدلال دایرهای شود - پیشبینی میشود که اطلاعات عمیقا ً مورد پردازش بهتر به یاد خواهند آمد ، اما اندازهگیری عمق پردازش این است که اطلاعات به خوبی به یاد خواهند آمد .
سطوح نظریه پردازش بر روی فرایندهای درگیر در حافظه متمرکز است و در نتیجه ساختارها را نادیده میگیرد . شواهدی وجود دارد که از ایده ساختارهای حافظه مانند STM و LTM به عنوان مدل چند منظوره پیشنهادی ( به عنوان مثال H.M. ، اثر موقعیت سریال و غیره ) حمایت کند . بنابراین ، حافظه بسیار پیچیدهتر از آنچه که در نظریه lop شرح داده شد .
Loftus و پالمر
الیزابت Loftus ، روانشناس ، به طور خاص نگران این موضوع است که چگونه اطلاعات بعدی میتواند بر شرح یک شاهد عینی از یک رویداد تاثیر بگذارد .
تمرکز اصلی او بر روی تاثیر اطلاعات برجسته در زمینه تصاویر بصری و wording سوالات در رابطه با شهادت شاهد عینی بودهاست .
به نظر میرسد که یافتههای Loftus نشان میدهد که حافظه برای رویدادی که شاهد آن بودهاست بسیار انعطافپذیر است .
منبع سایت روانشناسی ساده
:: بازدید از این مطلب : 52
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0